طلایه دار
الهی! بر هر که داغ محبت خود نهادی،خرمن وجودش را به باد نیستی در دادی. الهی! همه ی آتش ها ،بی محبت تو سرد است و همه ی نعمت ها،بی لطف تو درد است. الهی! مخلصان به محبت تو می نازند و عاشقان به سوی تو می تازند. الهی! محبت تو گلی ست،محنت و بلا خار آن،آن کدام دل است که نیست گرفتار آن؟ الهی! اگر مستم و اگر دیوانه ام،از مقیمان این آستانه ام،آشنایی با خود ده که از کائنات بیگانه ام. الهی! تو بر رحمت خود و من بر حاجت خویش،تو توانگری و من درویش. الهی! دلی ده که شوق طاعت،افسون کند و توفیق طاعتی ده که به بهشت رهنمون کند. الهی! نفسی ده که حلقه ی بندگی تو گوش کند و جانی ده که زهر حکمت تو نوش کند. الهی! دیده ای ده که جز تماشای ربوبیت نبیند و دلی ده که غیر از مهر عبودیت نگیرد. الهی! پایی ده که با آن،کوی مهر تو پوییم و زبانی ده که با آن شکر تو گوییم. الهی! به حق آنکه تو را هیچ حاجت نیست رحمت کن بر آنکه او را هیچ حجت نیست. فرازهایی از مناجات نامه خواجه عبدا... انصاری منع:مجله شادکامی نظرات شما عزیزان: یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 15:34 :: نويسنده : قطره از دریا
|